گفتوگو با نینوا
بسم رب الحسین
این روزها نینوا باید آماده پذیرایی از کسی شود که قبل از جسمش، روح و جان او به سوی حق شتافته و غرقِ دریای بی منتهای او شده. نینوا منزلگاه عشق و عاشقی است. نینوا، مکان عشاق خداست. نینوا جایی است که عاشق، عاشقانه سر میدهد.
نینوا سرگشته و حیران است و نمیداند با چه رویی به استقبال حسین و یارانش رود. نینوا شرم دارد ز روی حسین و یاران حسین و خدای حسین. نینوا محزون است از شهادت حسین و اصحاب حسین. نینوا پریشان و حیران است که با حسین چه کند؟ گر او را راه دهد، حسین را شهید خواسته و گر سد راهش شود، صاحبخانه را بی حرمت شده و عهدِ خویش را با حسین شکسته. پس ای برادر و خواهر نیک بنگر که او چارهای جز نگریستن و گریستن ندارد؟! او از عشق و ولایت حسین، دست و زبانش، بسته است و پاهایش را غل و زنجیر احاطه نموده و گردنش برابر حسین سر تسلیم فرود آورده. البته و هزاران البته که او با اختیار تام بین دنیا و حسین، خود را تسلیم حسین فرزند علی و فاطمه نموده.
نینوا از چه سرگشتهای؟ مگر نمیبینی خالصترین بندگان خدا خسته و تشنه فرسنگها راه را گز نموده و دارند به مهمانی تو میآیند؟! مگر نمیدانی عاشقان خدا از همه چیزشان، از مال و عیال و فرزندانشان، از ثروتشان و از همه تعلقاتشان به عشق حسین و خدای حسین دل بریدهاند، و آمدهاند نزد تو، و تنها تنها نزد تو آمدهاند، و تو هنوز کاری از پیش نبردهای؟ ایشان تنها تو را لایق این ضیافت دیدهاند و تو را تنها شایسته یافتهاند برای این پذیرایی! آیا زمین به این پهناوری، و ارض به این گستردگی جایی نبود تا به مهمانی ایشان روند؟ آیا تا کنون اندیشه کردهای چرا تو را برگرزیدهاند؟ به هر حال، تو برگزیده شدهای و برو آماده پذیرایی شو. برو خودت را برای حسین واسطهی فیضِالهی و بهترین خلق خدا و خلیفه الهی و عبدترین عابدان و زاهدترین زاهدان و باایمانترین مؤمنان آماده کن. چند روزی بیشتر نمانده تا به ضیافت. این مرواریدهای زیبا چیست بر گونه هایت؟ هنوز گریه میکنی؟ هنوز اشک میریزی؟
آیا هنوز صحنههای نبرد به یادت هست؟ آنجا که اباالفضل العباس به حسین گفت "اخی ادرک اخی"؟ آنجا که حسین سیراب گشت پس از سالها تشنگی، از حسرت یک برادر گفتن عباس، یادت هست؟ آنجا که عباس در بالین فاطمه فریاد زد برادر برادرت را دریاب یادت هست؟ نالههای زینب چه؟ او که کم داغ و ستم ندیده بود؟ داغ پدر، داغ مادر، داغ و داغ و داغ...! و چه گویم از این داغها. از چه داغی گویم که نه زبان تواند و نه عقل و فکر و هوشم! کدامین را شرح دهم که هر کدام را قلم یارایش نیست. علیاکبر را دیدی که چگونه مانند جدش قدم می زد و پیکار میکرد؟ چه جوانی و چه صلابتی، و چه سیرتی و چه صورتی. ای نینوا؟! آیا قصه غصه علیاصغر را مرور میکنی؟ دیدی که آن ملعون با طفل شیرخواره چه کرد؟...
نینوا پس چرا دم برنیاوردی؟ چه را دهان را نگشودی و به یاری حسین و یارانش نشتافتی؟ چرا آن تاریک دلان را نبلعیدی؟ چرا آب را از ایشان دریغ نمودی؟ مگر تو آب نداشتی؟ نینوا چرا سکوت و اشک پیشه کردهای؟ هنوز شرمندهای؟ شرمنده مباش چرا که تو از سر تسلیم و عشق چنین کردهای. مگر تو غلام حسین نبودی؟ مگر حسین به تو اذن چنین کاری داده بود؟ خیر به تو اذن نداد چرا که همه باید میدیدند که جبهه کفر و نفاق، اهل دروغ و حیله و نامردی و ناجوانمردیاند. به خدا قسم که اگر حکم الله بر نیرنگ بود حسین طومار جهل و کفر و نفاق را همان جا میپیچید و به فرات میانداخت. پس نینوا برخیز و آهنگ آماده شدن را کم کم بنواز. حسین و یارانش در راهند. با اهل و عیال آمدهاند. خسته و کوفته. پیر و خردسال همراهشان هست. برو آب را آماده کن چرا که جرعه ای آب قادر است خستگی را از دل و جان مسافر به درآرَد. گریه بس است و امروز وقت قیام است. قیام برای خدا و زنده نگه داشتن عاشورا. امروز ایام به ظهور رساندن همه حقایقی است که حسین برایش قیام کرد و خمینی که خون حسین درش جاری بود این مهم را اثبات کرد و خود اولین گام را با صلابت برداشت تا به همه مستضعفین جهان بیاموزد که گرچه حسین نیست اما اندیشه حسین هست. گرچه جسم نینوا هست اما امروز ایران با جسم و جان هست که خود را برای ضیافت فرزند حسین، مهدی موعود حضرت صاحب الزمان آماده نموده است. این جا کربلا است آن هم کربلای ایران. این جا محل خوان الهی است که باید انتقام همه انبیاء و اولیاء الهی گرفته شود. این جا ایران است. ایران به ما هو ایران. سرزمین عاشقان حسین ومهدی. سرزمین همه زیباییها و خوبیها. پس نینوا، ایران در کنار تو و با همراهی تو آمده است تا زمین را برای همه جلادان، ستمکاران و ظالمان عالَم، جهنم و برای مستضعفان، بهشت نماید. پس برخیز که حسین در راه است. یاالله و یاالله و یاالله.
26 آبان 1393 شمسی
26 ذیالحجه 1435 قمری
محسن نوروزی
- ۹۳/۰۷/۲۹